نتایج جستجو برای عبارت :

غافلم کن:)

هیچ وقت یادم نبود بخاطر وجود دماغم خداروشکر کنم بله درست فهمیدین دماغ
از وقتی سرما خوردم انگار وجود دماغم ناموجود شده بود 
و خیلی با سختی نفس میکشیدم اینقدری که گلوم مثه کویر لوت میشد هر دقیقه باید آب میخوردم  
یه شب وقتی از سوزش شدید گلو از خواب پا شدم یهو گفتم خدایا شکرت اصن یادم نبوده که اگه دماغ سالم نداشتم هرشب باید با همین درد باید از خواب خوشم پا میشدم و حیرون بودم
واااای خدایا چقدر نعمت داریم که یکم گوشمون پیچونده نشه یادمون نمیاد
خد
   تو را  دوست  دارم  ،  به قدرِ دلم
   تو فانوسِ عشقی ، در این محفلم
   بمان تا که یادت  شود حَک همی
   در  این   دفتر و   این دلِ   غافلم
 
                                        شاعر معاصر :
                                               داوود جمشیدیان ، متخلص به سِتین
هر شب از آن کوچه گذر میکنم
بر در و دیوار نظر میکنم
خون شده دل زحسرتِ(زَسرَتِ) دیدار تو
نیست دگر ذره ای زآ ثار تو
من شدم آواره ی این کوی تنگ
نیست دگر ترس ز ناموس و ننگ
خاطره ها داغ زند بر دلم
از شب و از روز دگر غافلم
رفته ای و جای تو خالی شده
عاشق بیچاره چه حالی شده
کار من اینست ز شب تا سحر
چشم کنم همره هر رهگذر
دیده بدوزم که بیابم ترا
هیچکسی نیست که پرسد چرا
کاش که این کوچه شود گور من
چونکه هوایش شده داروی من
تا که"رسا" هست و نفس میکشد
چنگ به دیوار قفس
​​​​​​خدا جونم امروز ازت یه چیز جدید میخوام 
میدونم که میدونی چی میخوام ولی من عشق میکنم وقتی درخواستمو به زبون میارم اصلا حرف زدن با تو یه چیز خاصه که دل ادم رو زیر ورو میکنه :)))
قربونت برم میشه منو غافل کنی از هرچیییزی که منو از آرامشم دور میکنه؟:)
ببین خداجونم ممممن دلم میخواااااد اصلاااا به اینکه ادما چیکار میکنند فکر نکنم؛ اصلا به من چه کی کجا رفت ؟ کی چیکار کرد؟ اون چرا این حرف رو زده؟ این یکی چرا اونجوری نگام میکنه؟ یا اینکه فلانی با
برای لحظه ای شاید، ک خیره ام به دیوار ناخواسته و حتا خود نیز غافلم، برای ثانیه ای این فکر می گذرد ک یک چیز، به طرز عجیبی اشتباه است. شاید هم ک این یک احساس است. به هر حال، شاید بعد آنکه خود را در آیینه دیدم و به ابعاد جدیدی از خلوت شدن موهایم آگاه شدم، دچارش شدم. بیش از همسن و سالانم دستخوشِ تغییر و گذر زمانم. البته تقریبا، همه ی اینها برایم بی اهمیت شدند آن روزی ک فهمیدم، چ بسا کسی را دارم ک همانقدر از او به دورم و هر دو حتا انگار بدین شکل از فاصله
برای لحظه ای شاید، ک خیره ام به دیوار ناخواسته و حتا خود نیز غافلم، برای ثانیه ای این فکر می گذرد ک یک چیز، به طرز عجیبی اشتباه است. شاید هم ک این یک احساس است. به هر حال، شاید بعد آنکه خود را در آیینه دیدم و به ابعاد جدیدی از خلوت شدن موهایم آگاه شدم، دچارش شدم. بیش از همسن و سالانم دستخوشِ تغییر و گذر زمانم. البته تقریبا، همه ی اینها برایم بی اهمیت شدند آن روزی ک فهمیدم، چ بسا کسی را دارم ک همانقدر از او به دورم و هر دو حتا انگار بدین شکل از فاصله
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا «او» مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که، وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمی جویم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی او را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام
می روم …
" بچه که بودم، سرنوشت هیچکدام از شخصیت های تاریخ مقدس به نظرم دردناک تر از سرنوشت نوح نمی آمد، به خاطر توفان که او را چهل روز در کشتی اش زندانی کرده بود. بعدها، اغلب بیمار بودم، و روزهای درازی را من نیز در «کشتی» می ماندم. آنگاه بود که دریافتم نوح نتوانسته بود هیچگاه دنیا را به آن خوبی ببیند که از کشتی دید، هرچند که تنگ و بسته بود و زمین در تاریکی فرو رفته ... "
در جستجوی زمان از دست رفته .. مارسل پروست .. 
.
.
پ.ن: این روزها زیاد می پرسند از من، که چه
سلام
دیشب حاج آقا یه حدیث گفتن که چند سالی بود میشنیدم و از شنیدنش دل خوش بودم، اما انگار این بار تازه اصلش رو فهمیدم، جوری که یکباره از درون فرو ریختم...
حدیث خلاصه اش این بود:
یه عده از مومنین میرند پیش آقا امام باقر علیه السلام و میگن: آقا جان ما تا پیش شما هستیم حال دلمون خوبه، اما از شما که جدا میشیم برمی گردیم سر جای اولمون و گرفتار دنیا میشیم و ... آقا می فرمان که خوب این حالات طبیعیه و قلب گاهی سخت میشه گاهی نرم، اما خودشون یه حدیث نقل می کن
برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم
زان پیش که از زمانه تابی بخوریم
 
کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی
چندان ندهد امان که آبی بخوریم
***********************
 
من  آفریده ام از عشق جهانی برای تو!
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند
**********************************
 می روم ، اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا؟ منزل کجا؟ مقصود چیست؟
 
بوسه می بخشم ، ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه ، را معبود کیست؟
 
آه ، آری ، این منم ، اما چه سود
" او" که در من بود ، دیگر نیست، نیست
 
می خروشم زیر لب ، دیوانه وار
نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر که از قرآن شفا نطلبد خداوند شفایش ندهد.
و امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر که صد آیه از قرآن بخواند و بعد هفت بار (یاالله ) بگوید اگر بر سنگ بخواند آن را بشکافد.
از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام): چون از چیزی ترس و هراس داشته باشی صد آیه از هر جای قرآن که خواهی بخوان و بعد سه بار بگو: (خداوندا! بلا را از من بگردان ).
موسی بن جعفر (علیه السلام): اگر کسی از شرق تا غرب برود و آیه ای از قرآن را پشتیبان خود قرار ده

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها